صرف صیغه ی دهنت سرویس

ساخت وبلاگ

من زندگی مشترک رو تجربه نکردم اما انقدر مرجع درد و دل و مشورت زندگی مشترک خواهری و دوستام بودم که حسابی در جریان ریز جزئیات مسایل و مشکلاتی که ممکنه برای هر زندگی پیش بیاد هستم و به قول خواهری قلق زندگی دستم اومده چون هم حرص حرف مادرشوهر(نداشته!) رو خوردم هم از رفتار خواهرشوهر(نداشته) دق کردم هم توی رقابت با جاری(نداشته) کلی انرژی گذاشتم هم از بی منطقی و بد اخلاقی و بی وفایی شوهر (نداشته) دلتنگ شدم هم دلشوره ی قسط و وام و اجاره خونه و سایر مسایل مالی (نداشته) رو گرفتم هم از ترس به هم خوردن زندگی(نداشته) شب تا صبح نخوابیدم و...

به خاطر همین مثل بقیه ی هم سن و سالای مجردم از روی ابرای پف پفی به ازدواج و زندگی مشترک نگاه نمی کنم و وقتی اسم ازدواج میاد به جای ذوق زدگی و غرق تصورات گل گلی رمانتیک شدن واقعیت سختیاش میاد جلوی چشمم و سردرد میگیرم...

من تبعا مادر هم نشدم ...اما در جریان پروسه ی بزرگ کردن خواهرزاده هام بچه رو، هم خوابوندم هم غذا دادم هم حمام بردم هم با همین دستای خودم کارخرابی پاک کردم و شستم و پوشک عوض کردم هم به تاوان از پوشک گرفتنش سرتاپام جیشی شده هم برای تربیتش حرص خوردم و برنامه ریزی کردم هم شب تا صبح بیدار بودم و بی خواب وبد خواب شدم و از درس و کار و زندگی افتادم هم تو راهروهای بیمارستان بخش کودکان آواره بودم هم موقع واکسن زدن با بچه گریه کردم هم پابه پاش زمین خوردم و گریه کردم هم باهاش کودک شدم و بازی کردم و اسبش شدم و...

خلاصه به قول مادری من دقیقا مصداق بارز آش نخورده و دهن سوخته م...:/


پ.ن:آنچه خواندید بخش هایی از غرغرهای یک عدد خاله در حال جمع و جور کردن لاشه ی جزوه های خط خطی از زیر دست و پای خواهرزاده هایش عست... همان طور که مشاهده می کنید خعلی هم عصبانی عست :|

نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ......
ما را در سایت نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0serekkhatoonc بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 16:53