شاهد عینی

ساخت وبلاگ


صدای بلبل زبونی‌شو از دفتر شعبه شنیده بودم. خانم ص انقدر براش ذوق کرده بود که همراهش داخل اتاقم اومد. 

قدش به زور به میز من می‌رسید. کلاه بافتنی شل وارفته شو محکم چسبیده بود و با چشمای آبیش کنجکاوانه منو نگاه می‌کرد. 

با دیدن لپای بزرگش نتونستم خنده‌مو نگه دارم. نیشمو براش باز کردم و پرسیدم: تو بودی که به خانم ص می‌گفتی می‌خوای قاضی بشی؟ 

خندید و گفت: بله می‌خوام بزرگ شدم قاضی زن بشم. 

گفتم: نمی‌شه آخه تو پسری باید قاضی مرد بشی. 

مصرانه گفت: نه می‌خوام قاضی زن بشم. 

گفتم: خب چرا؟ 

گفت: چون مهربون‌ترن، بهتر به حرف آدم گوش می‌دن. خیلیم عادلانه‌ترن نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ......

ما را در سایت نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0serekkhatoonc بازدید : 70 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:20