خیال‌های خیالی

ساخت وبلاگ

شبا قبل از اینکه پلکام سنگین بشه و خوابم ببره یه دنیا خیال‌بافی میکنم؛

یه مدته پایه ثابت خیالاتم شده اینکه یه کوله پشتی پارچه ای بردارم و چند تا چیز ضروری بندازم توش و یه دوربین بندازم گردنم و با یه استایل جهانگردانه بزنم بیرون و برم دور دنیا رو بگردم.

نه اینکه برم شهر و موزه ببینم. نه! بزنم به کوه و جنگل و ساحل. اون جاهایی که همه عادت ندارن برن. برم و چیزای عجیب و غریب و دیده نشده رو پیدا کنم و یک دل سیییییر از زیبایی‌هاشون حیرت کنم. بنشینم وسط سکوت طبیعت وحشی، چشمامو ببندم و نفس عمییییق بکشم. از بالای کوه‌های بلند با چتر یا طناب بپرم و با تمام وجود نعره بزنم. شن‌های ساحل زیبا و پر ستاره‌ی جزیره‌ی vaadhoo رو لمس کنم و از هیجان بلرزم. توی رودخونه‌های خروشان قایق سواری کنم و قایق چپ بشه و خیس خالی بشم. 

شاید به بعضی از شهرها هم سفر کنم. نه مثل بعضی دخترا که خواب فروشگاه‌های مارک‌ دبی و ترکیه رو می‌بینن، نه!  می‌رم دهلی، روز عید رنگ‌ها لباس ساری قرمز می‌پوشم و پابرهنه همراه دخترای جذاب سبزه با موهای بلند و مشکی بافته‌شون می‌رقصم و از ته دل می‌خندم. می‌رم شانگ‌های شب سال نوی اونا لباس اژدها می‌پوشم و موقع آتیش بازی مثل اژدها می‌چرخم. می‌رم پاریس بالای برج ایفل می‌ایستم و غزل می‌خونم. می‌رم ریو‌ دوژانیرو و پای پیاده تا کنار مجسمه‌ی رستگاری مسیح قدم می‌زنم و از اون بالا دستامو باز می‌کنم و تمام دنیا رو در آغوش می‌گیرم. 

می‌گن هر چیزی رو که مدام توی خیالاتت تکرار کنی به واقعیت تبدیل می‌شه. من خیال می‌کنم اگر یه روزی یکی یه کوله‌پشتی نخی بده به دستم و بگه قراره خیالاتت واقعی بشن، همون لحظه از خوشحالی سکته‌ی قلبی می‌کنم و پس می‌افتم. با این حال تا اون موقع هر شب قبل از خواب خیالاتم رو دوره می‌کنم. خدا رو چه دیدی شاید یه بارم سکه‌ی شانس کف دست من افتاد

 

نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ......
ما را در سایت نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0serekkhatoonc بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 19 فروردين 1399 ساعت: 9:11