serek جمعه ۱۹ اسفند ۰۱ باید از محشر گذشت این لجنزاری که من دیدم سزای سخرههاست گوهر روشندل از کان جهانی دیگر است عذر میخواهم پری من نمیگُنجم در آن چشمان تنگ با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند روی جنگلها نمیآیم فرود شاخهی زلفی گو مباش آب دریاها کفاف تشنهی این درد نیست جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو یک شب مهتابی از این تنگنا بر فراز کوهها پر میزنم میگذارم میروم نالهی خود میبرم دردسر کم میکنم ... میروم وعدهی آنجا که با هم روز و شب را آشتیست صبح چندان دور نیست... * شهریار بخوانید, ...ادامه مطلب
خط خطی های یک serek آخرین مطالب بدخوابی جات نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید ... عیدانه های یک عدد سه رک تنها مناسبتی جات یک کلوم والسلوم سمفونی جیر جیر در کنسرت کولر آبی ها یعنی... باید که از این دردها مرد شاید ... بی بهانه مادری همونی که دست به طلا میزنه خاکستر میشه محبوب ترین مطالب همونی که دست به طلا می زنه خاکستر میشه :/ نامه دادم نخوری سیب ول,بهانه ...ادامه مطلب